پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره
😊ساخت وبلاگ پسرم☺😊ساخت وبلاگ پسرم☺، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

😘درددل برای پسرم پارســـــا😘

🌳عیدت مباررک پسرم🌳

پسرنازنینم...کوچولوی معصومم .. کنارم نیستی اما دلم هرلحظه یادت میکنه.... امروز عیدسعیدفطر هستش... هردوزیر آسمون خداییم اما زیر یه سقف مشترک کنارهم و باهم نیستیم.... 😢 ولی من زیر همین آسمون مشترک خدامون ,از دور بهت میگم: امیدم..پسرم..کوچولوم.. عیدت مباااارک   🌷.. با این همه فاصله ,اما من " دوستت دارم " هایم را مکرر برای تو پسر کوچولوم تکرار میکنم.....🌷دوستت دارم پارسام🌷 ...
16 تير 1395

عشق منی پسرم🌷

پسرکوچولوم..الان ساعت ۴ و ۵۶ دقیقه صبحه... بعد از نماز صب... دیگ خوابم نبرد..اومدم براتو بنویسم... برا تویی که عزیزمی... 😚 دلم بهانه تو را دارد... میدانی بهانه چیست..؟  بهانه همان هست که شبها خواب از چشم های من میدزدد ... بهانه همان هست که روزها ,, میان انبوهی از آدمها ,,چشمانم را پی تو میگرداند.... بهانه همان صبری ست که به لبانم سکوت میدهد ,, تا گلایه ای نکنم از نبودنت....😢 جای خالی تو..برای همیشه..هیچوقت , تو دل 💔 من پر نمیشه... مگر خودت باشی و بیایی تا جایش پر شود.... 👶 می آیی,, نمی آیی,, می آیی ,, نمی آیی,, می آیی ,, نمی آیی ........... نمی آیی....😭😭تسبیح هم تسبیح های قدیم...😟     یه دونم امروزم آخرین روز ماه رمضان ...
15 تير 1395

دعاکردن حالو هواش قشنگه.

مامانی درحال دعا کردن 🌷چه آرامشی داره حال درونم این روزها.....با دعاهای مکرر...🌷 خدایا شکرت که آرومم میکنی...شکرت که که سختیای زندگیمو برام قابل تحمل میکنی..🌷تنهامون نذار خدا..منوپسرم 👶همیشه به نگاهت محتاجیم..💕نگاهتودریغ نکن خدایا.. 💥💕   ...
9 تير 1395

حال این شبای من...

همه کسم...فرشته کوچولوم...سلام...دلم برات یه ذره شده...اما تو این ماه عزیزرمضان و مخصوصا تو این شبای قدر خیلی حالم آرومه....انگار حس میکنم تو کنارمی و دغدغه ای ندارم....از بس دعا میکنم .و با خدام راز و نیاز میکنم بخدایی خدا خیلی آروم شدم...چون تورو آروم میبینم...چون حسم میگه الان خیلی حال تو خوبه...چون من از دعا کردن برا یه دونه نفسم.پسرم.کم نمیارم..حس میکنم دعاهامو خدا بهت میرسونه و تورو آروم میکنه..چون من آروم آرومم... چون گریه .دعا.با خدا خلوت کردن بدجوری روح و روانمو سرحال و جون دار کرده.... خدای خوبم بابت هرچیزیت شکر.... اما تو رو ب مولاامیرالمومنین  صدای گریه های این شبای من رو بشنو.... تورو به یاٌس عباس چشای قرمز و دردناک منو...
7 تير 1395

خدایاشکرت...بالاخره عکس دیگتو خدابهم رسوند...💕

سلام همه کسم..سلام امیدزندگیم....پسرم..همه وجودم..دلم برات تنگ شده...انگار خدا دعامو مستجاب کرده...دعا کرده بودم برادر پدرت ,عکستو بزاره پروفایل واتساپش....اینقد شب و روز نگاه میکردم تا امروز یهو عکس تو رو گذاشت پروفایلش و من دیدم.....پدرت ک هیچوقت نذاشت....عکس هربچه ای از فامیلا و خواهراشو میذاشت اما از تو نمیذاره.....دعام مستجاب شد و من صاحب یه دونه دیگ از عکسا دیگت شدم..... روسری گذاشت سرتو ازت عکس گرفتو گذاشت پروفایلش......درسته کامل نیفتادی..... اما چهرت ک افتاده برامن دنیایی از ارزشه...... یه دونم..پسرم... عکستو نمیدونم مال چن وقتت هستش ک گذاشته پروفایلش...امابازم مال هرزمانت هست شکر..که ازت عکس جدید دارم..... 💕پسرم.. عکس کوچیکیای ...
26 خرداد 1395

خدایا شکرت ک تو هستی کنارم

پارساکوچولوم..... خیلی دوست دارم.... ماه رمضون شده.... یاد ماه رمضون پارسال افتادم...اوموقع برات وبلاگ نساخته بودم.... شبا خوابم نمیبرد.پا تلویزیون بودمو دعاهای ماه رمضونو گوش میدادم.... و دفترخاطراتم تو دستم بودو درحال نوشتن بودم و فقط از خدا طلب میکردم ک ب زندگیم برگردم...پدرت درست بشه و زندگیمونو ازنو بسازیم.... ۱۰۰۰ تاصلوات فرستادم .تقدیم کردم ب مادر امام غایبمون..ک اگ صلاحم بود زندگیمو بهم برگردونه.بخاطر تو..... اما برنگردوند...... امسال شد..... ۱۰۰۰ تا صلوات فرستادم و از امام زمانم .امام غایبم تشکر کردم ک صلاحمو دونست و دوباره پدرتو نذاشت تو زندگیم...... چون اون هنوز همونجوری ک بود هست.... چون بدترشده.چون ازادی رو بیشتر خوشش اومده......
20 خرداد 1395

زغم کسی اسیرم ک زمن خبر ندارد...

کاش زمان دست خودم بود....روی لحظات با توبودن متوقفش میکردم.....  پسرم ...میدونم روزی اگربزرگ شدی من را نخواهی شناخت...میدونم ب من حسی نخواهی داشت....اما من خدایی دارم که معجزه میکند...ومیدانم روزهای تلخمو...و صبرهای زیادمو دیده و میبینه....پس اگر خدایم الان سکوت کرد...میدونم اون روزی ک منو تو ب هم رسیدیم سکوتشو میشکنه  و در دل تو مهر و عاطفه و باور و درک ب وجود میاره.... پسرنازنینم...خورشید کوچولوم..ماه تو آسمونم بخدایی خدام هرگزفراموشت نکردمو نمیکنم....روزی از خدا بپرس که حال من چگونه بود....اون روز اگر خدایم سکوتشو بشکنه و بخواهد برایت حال منو شرح بده ....میدونم تو هم نفرین میکنی اونایی رو که منو ب این حال انداختن..... پ...
12 خرداد 1395