پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
😊ساخت وبلاگ پسرم☺😊ساخت وبلاگ پسرم☺، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

😘درددل برای پسرم پارســـــا😘

چشم به راهتم

مــــــــن چشم به راه یه اتفاقم......نه شاکی ام و نه غر میزنم..... فقط در سکوت خــــــودم منتظرم...... به قول یه دوست : تعویض یا تبدیل نمیخواهم.....دلـم " تغییــــــر" میخواهد.....تغییری که درونمو دگرگون کنه.....! روشن کنه.....امیدوار کنه..... تغییری که ابدی باشه و برای یبار هم که شده "بیشتراز یه لحظه" دوام داشته باشه..... باخودم میگویم شاید..... شاید هنور وقتش نرسیده......!!! چه میدونم....شاید هنوز راه رسیدن رو پیدا نکرده..... امــــــــا حسی به من میگه بالاخره پیدا میکنه..... باشه ای اتفاق....!گرچه کمی پیرترمیشم ....با اینکه مثل قبلنام عجیب نمیشم...
2 آذر 1395

امروزم بی تووو گذشت

پسرم......نازنینم..... دلبندم..... تـــــــــو سهم من نبودی....اما من با خیال تو زندگی میکنم....باخیال تــــــــــــو...! به این امید که روزی قد بکشی و کنار مادرت قدم بزنی....... حال مــن غریبه ای بیشتر نیستم...درصدایت...درنگاهت...و اما تـــــــــــو ..تمام روزگار مـــــــــن هستی......! مـــن غریبه ام برای تـــــــــــو....    و تــو نفسی برای مــــن.... هیچ رابطه ای بین مانیست...فقط احساس مادرانه و کمی خاطره از شیرخوردنت و گریه هایت....! مسافر کوچکم.....! کاش صدایم کنی.... کاش نگاهم کنی... کاش پیدایم کنی.... و کاااااش بزرگ شوی و زودتر ب دیدنم بیایی...! تـ...
16 آبان 1395
1975 11 12 ادامه مطلب

امروز تلخ ترین روز

دوست دارم بنویسم امــــــــــا ازچه بنویسم ؟؟ نمیدانم......! از خنده های زورکی بنویسم ؟؟ یا اشک های یواشکی !! ازشادی داشتنش بنویسم ؟! یاغم ازدست دادنش!! نمیدانم.... شاید نوشتن هم دردی را دوا نمیکند.... شاید ....! کسی رو دوست دارم  که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید .. و هیچگاه نمیتوانم دستانش را بفشارم.. کسی که هیچگاه اشکهایم رو ندید و ندید و نمی بیند که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم....! برای کی بگویم که بداند از غم دوری پسرم چه ها که نمیکشم؟! نمیدونم اگه روزی تو خیالاتم با تو حرف نزنم... تو خیالاتم تو رو صدا نکنم... تو خیالاتم بغلت نک...
7 آبان 1395

خدایا معجزه کن...

خسته ام خدای بزرگم..... خدایااااااا...چشمهایم را می گشایم دیواریست به بلندای ناامیدی.... درخودمیپیچمو بغض میکنم.....مثل درختی شدم که تبر بر شاخسارش فرو می آوردند....و نفس در ریشه هایش تنگ میشود.... خدایاااااااا دستت رو بر شانه های خسته ام قرار بده.... ای خدای بزرگم....تویی که به کوه فرمان ایستادن دادی....و ب رود فرمان رفتن....! ب پرنده ها فرمان پرواز....و به ستارگان فرمان درخشیدن..... به منم بیاموز ایستادن و مقاومت در برابر سختی ها...... تا شاخسار شکسته ام جوانه های امید بشکفد... ای خدای بزرگم...من درمانده و تشنه محبت توام....درمانده نگاه و لطف تو.... صدایم کن...نگاهم کن ..ف...
30 مهر 1395

چقد امروز دلم گرفته.....

چقد امروز دلم گرفته..... امروز همه عکسای بچه هاشونو با "سربند یاحسین و لباسای سبز ب تن" گذاشتن پروفایلشون.... و من که میبینم یاد اون زمان جداییمون میفتم.. چون دقیقا همون روزش من خونه بابام بودم و برات یه" دست لباس که روش علی اصغرنوشته بود خریدم "....اما عصر همون روز پدرت اومد و تورو ازم گرف برای همیشه ..... " تلخ ترین روز زندگیم 7 آبان 93 " ای خداااااااا... این لباسا همش منو یادتـــو میندازه....محرم منو یادتـــــو میندازه پســرم.. خداااااجون..چطور بگم دلم گرفته.....هی میگم آرومم اما بخدا درونم غوغاست....دوسال گذشته اما بعضی خاطرات عین واقعیت جلوم ...
16 مهر 1395

خداااااااااااااااااا

کوچولوی مــــــــــــن....! حالا که دیگردستم ب آغوشت نمیرسه...و بوسیدنت موکول شده به تمامی روزهای نیامده.... حالا که هرچه سرم را گرم میکنم تا مبادا غرق شوم در رویایت.....باید اسمم را در کتاب گینس ثبت کنم تا همه بدانند زنی با سنگین ترین بار دلتنگی روی شانه هایش "تـــــــــــو را دوست میدارد" میدانم که همه حرفهایم تکراریست..مثل کوبیدن بر دری بسته..بدون امید بازشدن....!! اما چه کنــم؟!! دوباره رنگ نگاهم پریده است...دوباره صدایم نفس نفس میزند...چیزی درقلبم فرو میریزد...چیزی در درونم کم است که هیچ بودنی تمامش نمیکند....و آن تـــــــــــــــویی پســـــــــــــــرم..... نمیدانی چه دردیست هر صبح با بغض از جایم...
15 مهر 1395

یا امامحسین کمکم کن

دلتنگـــــــــــــم ولی نمیدانم چـــــــــرا..........؟!!   دلتنگـــــــــــــم ولی نمیدانم چگــــــــونه.......؟!!   دلتنگـــــــــــــم ولی نمیدانم تاکـــــــــــی......؟!!   دلتنگـــــــــــــم خیلــــــــــــــــــــی زیــــاد.......!!!   پســــــــــــــــــرم....!!!!!     کاش فرصـــــــــــتی برای دیدنت پیدا میشد.....   تا لحظه ای طعم با " تــــــــــــــــــو بودن " رو حس کنم.....!!   کاش این فریاد های بی کلامم...مرهمی شود به روی زخم هایم....!!!!   گاهـــــــــــــــــی وقتا رنگ رخسارم بی " تــــــــ...
12 مهر 1395