پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
😊ساخت وبلاگ پسرم☺😊ساخت وبلاگ پسرم☺، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

😘درددل برای پسرم پارســـــا😘

خدایامراقبش باش😙

پسرم.وجودم..اگ چندوقتیه نیمدم بهت سربزنم مشکلی برام پیش اومد...تو دفترخاطرات نوشتم برات مشکلموگلم...ببخشیدکه نشدبیام اینجاهم...دوستای وبلاگیمم نگران کردم.... دلم برات تنگ شده خیلی زیاد...دیروزرفتم دکتر...بابرادرم...سرراهمون بازارم رفتیم...پسرم.....لباسای بچگونه خیلییییی خوشکل نگاه میکردمو حسرت میخوردم....😡😢 خیلی دلم میخواست توروداشتمو برات لباس میخریدم و تنت میکردم...ک ازدیدنت لذت میبردم.... نفسم بازم خدامو شکرمیکنم تاخداخودش کمکم کنه...نگامون کنه....دستای پرازارزوهامو خالی برنگردونه.....انشالله...پسرگلم  پریروز میخواستم برم تو حیاط خلوت..یهویه مار ازاین کوچولوها دیدم دورپام چرخ میخورد...سریع زدم کشتمش..... همون لحظه بدنم خیلی میلرزید...
27 اسفند 1394

خدابه موقع میرسه..💓

صبورانه درانتظارزمان میمانم...هرچیزی درزمان خودش رخ میدهد.. باغبان حتی اگر،،باغش راغرق آب کند...درختان خارج ازفصل خودمیوه نمیدهند..!!   ومن مشتاقانه منتظرمیمانم...منتظرپاسخی شیرین ازخدایم...او درهای رحمتش راگشوده...ومیدانم کودکم درآغوشم آرام میگیرد.....🙏...     ...
19 اسفند 1394

خدایا کمکم کن🙏

سلام همه زندگیم.پسرگلم چندروزه ازت بیخبرم.نیمدم بهت سربزنم..آخه گلم اینترنتمون مشکل داره...قطووصل میشه..یه وقت به دل نگیری گلم...        الان ساعت ۱۴:۲۰ دقیقس....میخوام بازم باهات حرف بزنم...همون حرفای دل شکستگی همیشگی.... همه کسم باورت میشه 😮 تموم سرمایه ام امید،،تنها سلاحمم گریه هست....😩😭... کاش میشداینو یه روز بهت ثابت کنم که فک نکنی مامانت تورونخواس.یادوست نداش...فقط باید یه روز درک کنی هیچ چاره ای نداشتم...فقط خدامیدونه که من چی کشیدموبس...... روزگار برخلاف آرزوهایم گذشت....😔کاش پا به این دنیانمیذاشتم..که باعث بانی وجودتو تواین دنیا میشدم.... یادمه روزی که بدنیا اومدی..من توبخش دیگه ای بودم.توهم توبخش ا...
18 اسفند 1394

عکس یسال و دوماهگیت شده تموم زندگیم👶

همه کسم...چهارماه پیش یکی ازعکسات بدستم رسید... یعنی عکس یسال و دوماهگیت..عکستو چاپ کردم ورش داشتم تو آلبومم....خواستم بزارم تو دفترخاطراتم نذاشتم...خواستم بزارمش توپستم اینجا بازم نذاشتم...آخه این عکس خیلی جریان بد داره که بدستم رسید....فقط با تمام شرایط بدی که پیش اومد و عکس خوشکلتو بدست آوردم نمیدونی چقد گریه کردم..چقد اشک ریختم..تموم لحظه های اون روزم تا سه چهار روز فقط با تصویر عکست جلوی چشام سپری میشد......باورم نمیشد تو همون پارسا کوچولوی خودم باشی.... امروز تصمیم گرفتم عکستو بزارم تو وبلاگت....پسرشیرینم تو خیلی نازی.خیلی عزیزی.خیلی معصومی..مامانت دورت بگرده....وقتی عکس یسال و دوماهگیتو باعکس دوماهگیت مقایسه میکنم باورم نمیشه که ای...
14 اسفند 1394

بیا وشادی روبهم برگردون...😢

وای ازدست این تنهایی..وای ازدست این دل بهانه گیر...وای ازدست این لحظه های نفس گیر....خدایا..! بیا ودستهای سردم رابگیر....خسته ام..بازهم دلم گرفته...ودل شکسته ام....در حسرت لحظه ای آرامشم... همچنان اشک ازچشمانم میریزدو درانتظارمعجزه ام....گونه هایم پرازاشک شده وعین خیالمم نیست...عادت کرده ام دیگر...عادت کرده ام از همنشینی باغمها... قلبم رنگ تنهایی ب خودش گرفته...هرچه اشک میریزم خالی نمیشوم..هرچه خودم را به این درو اون درمیزنم آروم نمیشم... ای خداااااا دلم گرفته..قلبم سنگینی میکنه...بیچاره اش شدم..بیچاره پسرم...آواره پسرم....هوای دلم پرازغم شده... کاش بودی پسرم...کاش معجزه نصیب حالم شود...همه بهم میگن طاقت بیار..اما اخه از کجا طاقت بیا...
12 اسفند 1394

دلم برات یه ذره شده..برگرد...

سلام پسرگلم.چندروزه اینترنت قطع بود نتونستم برات درددلاموبنویسم...الان ساعت ۱۵:۱۱دقیقست.....پسرقشنگم ان شالله که حالت خوب باشه...دلم خیلی برات تنگ شده که نتونستم بیام اینجاوبرات بنویسم.. یه دونه مامانی..نفسم..پارسای من...لحظه به لحظه بیادتم..ولحظه ای ازیادت غافل نمیشم...  ‌‌‌‌‌‌                       تنهانشستم...سردرگریبان...مشکلات ازهمه طرف،بسویم حمله ور...وچه معصومانه بدنبال راه نجات،به هرسو نگاهی میکنم...دریغ از یه امید.....فقط یه جمله در ذهنم میدرخشد ... توکل به آفریننده مهربان...وصبرو صبرو صبر.....وبازهم صبر.... چراکه پایان شبه سیه سپید است....🙏🙏...
11 اسفند 1394

خدایا حکمتت چی بود؟؟؟

سلام پارساکوچولوم...دلم خیلی گرفتس...انگاردارم گیج میشم به اینکه حکمت خدای من چی هستش...قربون خدابرم..چرا بهم نمیگی حکمتت چیه یخورده آروم شم..؟الان یسال و خوردس من فقط مینویسم و باهات حرف میزنم خداجون..پس چراهیچی نمیگی..بعدش یه اتفاقایی میفته که تعجب آورن..... پسر قشنگم میخوام برات تعریف کنم که چه اتفاقی افتاد و من نمیفهمم حکمت خداچی بودش.... »» این مدت انتخابات نماینده های شهرمون بود...منومامانمم رفتیم بیرون...بابستگان مامانم بیرون بودیم...بعدتوراه تصادف میکنیم..یعنی ماچیزیمون نشد فقط خوردیم به یه موتوری....که رانندش افتاد زمین...پاش آسیب جزئی دید...منم خیلی ترسیدم...چون تاحالا صحنه تصادف ندیده بودم.اینبار با دیدن صحنه...
7 اسفند 1394

تصورت برایم بهترین لذت دنیاست😍

سلام همه کسم..ظهرت بخیر‌....الان ساعت ۱۵:۰۷دقیقست...نمیدونم الان تو خوابی یابیدار...نمیدونم کجایی....فقط میدونم دلم بازم دلتنگت شده....چرازمان اینقده برایم دیر میگذره...چرا روزهای بی توبودن برایم دیرو سخت میگذره...؟ حال مامانی بهترشده پسرم....اخه سرماخورده بودم اصلا حوصلم کم شده بود..الان فقط سرفه کردنم زیاده..وگرن بهترم پسرگلم... هوایی ات شدم...نمیدونم چراهوایی شدنت برایم شیرین هست..نمیدونم چرانوشتن برات برایم شیرین هست...فقط تنها چیزی که تلخ هست نبودن توست..نبودن توکنارم.... وقتی نی نی های توبغل ماماناشونو میبینم دلم میگیره پسرم....راستشوبخوای تو تنهاییام میامو بعدش گریه میکنم...آخه اگه تو بودی الان من که اینجورنمیشدم.....
6 اسفند 1394

تقدیم به توکه عزیزمی

تقدیم به پســــــــــرم:                                     وقتی میشی نیازمن،اگه نباشی پیش من‌     ‌    ‌‌‌‌‌              اشکای چشاموببین،که میریزه ب پای تو       بازم که بیقرارمو،دلواپس نگاه تو                       تموم هستی منی،بمون همیشه پیش من     اگ شدم مادرتو،نذارکه بی تاب بمونم             &n...
6 اسفند 1394

تاآخرین نفس دوست دارم پسرم😍

سلام زندگی مادر‌.... دیروزبارون شدیدبود‌...منم چندروزی سرماخوردم حسابی....شنیدم میگن هرکی توبارون دعاکنه دعاش میگیره.... منم روبه آسمون تیره و بارونی خداکردمو سلامتیتوازش خواستم گل قشنگم.....🙏... اخه همیشه دعاهای من گیرا نیستن ...اگ گیرا بودن الان تو کنارم بودی....پس همیشه بیشترسلامتیتودعامیکنم...شایدخدامستجابش کنه....قربون نفس کشیدنای شیرینت برم کوچولوم...خیلی دلم هواتوکرده..خیلی...😢 پسرقشنگم.... مایلم روزی ک میمیرم...قلبم راازسینه ام بیرون بیاوری وببینی روی آن نوشته شده»» گل قشنگم... امیدزندگیم...محبوب زیبای من دوستت دارم... به حدپرستش ..برای همیشه««😘😘😘   ...
5 اسفند 1394