پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
😊ساخت وبلاگ پسرم☺😊ساخت وبلاگ پسرم☺، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

😘درددل برای پسرم پارســـــا😘

بدجور کلافم....خدای خوبم...

1395/6/13 2:23
نویسنده : مامان سما
605 بازدید
اشتراک گذاری

بعضی وقتا دلم برای خودم تنگ میشه...برای روزای با پسرم بودن... برای باورهایم..آرزوهایم...😢 خدایااا...! هیچ دلی رو , هیچ کجای دنیا دلتنگ نکن... چون یه روز خسته میشه میشکنه... 😢😢😢 دلم آرامش میخواد...آرامش ابدی...چیزی که خیلی وقته دنبالشم... چیزی که بندبند وجودمو آروم کنه... خدایا ببخشم ک دارم نق میزنم... آخه دلم خیلی گرفته...😢 بوی تنهایی میاد... از تنهاییام مینویسم.. از درد بی درمانم... از حسرتی ک تودلمه... نوشته هام همه تلخ تلخن...😢😢 همش دنبال یه جمله میگردم احساسمو بیان کنه..اما انگار جمله پیدانمیشه..! خیلیا میان , میخونن و چشمشون دنبال چیزایی میگرده ک حرف دلشون باشه.. ولی نوشته های من با همه فرق داره... یکی درباره خدا..یکی درباره خوشی با فرزنداش.یکی درباره عشق.. یکی درباره امامان... و دیگری درباره.........  اما نوشته های من درباره درد  " بدون پسرمه " ... !😢  

الان تو این لحظه برای من " بوی تنهایی میاد.. بوی درد... بوی غم .. بوی حسرت... بوی گریه های پنهونی..."   بازم دلم گرفته..اومدم مث همیشه بنویسم... دلم میخواد حرفای دلمو بریزم بیرون... خیلی وقته تو دلم موندن...

آخ خداااااا.... !  سخته ب دردی دچار بشی , راه حلش جلوته... اما اونی که باید بذاره , نمیذاره.... خدایا خودت میدونی دردم چیه... درد نداشتن عزیزم..کوچولوم... بزرگترین دردمنه..ک دارم ب دوش میکشمش... 😢😢

خداااایااا.. چقد خوبه هستی..تا بنویسمو تو بخونی و منو آروم کنی...خدایا همیشه دلم تو رامیخواهد...تا از تمام لحظه لحظه های بی قراریم برات بگویم... خدای من..دلتنگت هستم..دلم تورو میخواهد.. مهربانی هایت را...نوازش هایت را... تو تنها کسی هستی برای اینکه دلمو آروم کنی همنفسم  میشوی...😢 خدای من ...! میشه ازت بازهم تقاضای تکراریمو..همیشگیمو بازگو کنم..؟!!! 😢خدایااااا مراقب پسرم باش..مراقب امید زندگیم باش...😢  

قربون چشای نازت برم کوچولوم..

 

پسندها (5)

نظرات (15)

عاطفه
13 شهریور 95 15:25
دردمنم خیلی بده...هرکسی دردخودشوداره منم تودورانیم که همش ازگذشته پشیمانم...تودورانیم ک قراره برم دانشگاه ولی معلوم نیست کجا ایاجایی که قراره برم همون جاییه که میخوام برم یانه؟شایدبراتو مسخره باشه که براچیزای کوچیک غم دارم ولی یه رازی توقلبم هست که هیچکس جز من وخدانمیدونه نمیدونم چه خواهدشدولی کاش ...امروزروزسالگردازدواج حضرت فاطمه وحضرت علی هست که پیامبرفرمودن هرکس روزاول ذی الحجه این دعاهاروبخونه دعاش مستجاب میشه ان شاالله: یک سوره حمد سه تاسوره توحید یدونه سوره قدر یدونه ابت الکرسی هفت تاصلوات...
مامان سما
پاسخ
عزیزدلم بخدا درکت میکنم چی میگی... اصلا هم برا من دردت یا غمت کوچیک نیس... چون میدونم این غمای کوچیکت ک بیانشون میکنی پیش زمینه غمای بزرگتن... و غمای بزرگت قابل بیان نیستن. برا همین وقتی غمایی رو ک میشه بیان کنی . کوچیک ب شمار میان از دید دیگران...... خوب میفهممت. بحق این روز قشنگ ارزوهات مستجاب بشن.. و هر چ صلاحت بود خدا برات رقم بزنه... سوره ها رو خوندم.. ممنونم ازت... ان شالله دعای همه بگیره...
مامان پری
13 شهریور 95 20:38
عزیزم ...هیچ حرفی نمیتونم برات پیدا کنم فقط از خدا میخوام تا هر چه سریعتر به مرادت برسی.آمین
مامان سما
پاسخ
قربونت مهربون... ممنونم ازت... ان شالله تو هم ب خواسته های دلت برسی... ان شالله بحق این روز عزیز....
الهه
14 شهریور 95 11:09
سلام سما جان خوبی عزیزم من الهه ام خواننده خاموشت فکر نکنم ۲۰ مرداد یا ۲۱ مرداد وبتو دیدم و خاموش میخوندمت اما امروز یه سر بهت زدم اجی فکر کنم از ۲۱ مرداد که سر زدم بهت سر زدم اما امروز بهت سر زدم عزیزم خدا پسرتو برات حفظ کنه عزیزم ان شاءالله مشکلاتت هم حل میشه و از پس زندگیت بر میای ان شاءالله صبور باش و امیدوار و توکلت به خدا باشه همه چی رو به خودش بسپار عزیزم ان شاءالله پسرتو بهت برمیگردونه
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم...ممنونم ک همدردی میکنی و با دعاهای قشنگت بهم روحیه میدی.... ان شالله ک پسرم بهم برگرده.... خیلی خدا منو صبور کرده... من خیلی داغون بودم الان بهتر شدم .... ولی وقتی دلم تنگ میشه بازم یهو بغض ..اشک همگی فوران میکنن.... ازت ممنونم دوست عزیزم... ان شالله همیشه موفق باشی...
عاطفه
14 شهریور 95 11:41
سلام سمانه خواهری جونم خوبی؟میخواسم بگم میهن بلاگوپاکیدم ددیگه شورشودراورده بود براهمین اینو بازکردم: http://ourlifewithagod.avablog.ir/
مامان سما
پاسخ
وای چقد بد..... باشه گلم. میام بهت سرمیزنم تو آوا بلاگ.....
امیرحسین
15 شهریور 95 13:27
چه قدر چشات خومشله پارسا جونم/
دخترخاله
15 شهریور 95 13:28
چه قدر چشات خومشله پارسا جونم/
مامان سما
پاسخ
چشات خوشکله گلم....
الهه
15 شهریور 95 18:38
سلام عزیزم خوبی خواهش میکنم عزیزم وظیفه اس کاری نکردم باید همیشه صبور باشی عزیزم اینا امتحان های خداست بلاخره پسرت پیشت برمیگرده عزیزم عزیزم فکر کنم پسرتو ازت گرفته شوهرت باز نمیدونم چیشده عزیزم پسرت پیشت میاد و خدا جواب بدی هایی که شوهرت کرده رو میده چوب خدا صدا نداره خدا صلاحتو بهتر از همه میدونه عزیزم پس صبور باش و توکل به خدا بکن و امیدوار باش و همه چی رو بسپار به خودش ممنونم عزیزم سلامت و شاد باشی همیشه
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم....ممنونم از حرفات.... اره میدونم چوب خدا واقعا صدانداره.... منم تحمل میکنم و صبوری.تا از امتحان خدا پیروز دربیام و یه روز دیدن پسرمو نصیبم کنه. ب امید خودش.....
❤ معصومه ❤
15 شهریور 95 23:12
سلام سما جون خوبی چه قد خوشگله چشای پارسا جون راستی لینکی لینکم کن
مامان سما
پاسخ
سلام گلم.... مرسی .بینایی شما هم زیباست..... چشم حتما
عاطفه
18 شهریور 95 17:58
خواهرخسته شددددددددمپاکیدم خخخخ
عاطفه
18 شهریور 95 17:59
کاری داشتی بیابه وب درانتظارباران
عاطفه
18 شهریور 95 17:59
شایددرانتظارباران روادامه دادم
مامان سما
پاسخ
عاطفه دیگ پاک نکنیا...داشتم بانوشته هات سرحال میشدم....
عاطفه
19 شهریور 95 11:28
نه بابااینوپاک نمیکنم چون براامام زمانه...اگه قراربودبپاکم چندوقت پیش میپاکیدم
مامان سما
پاسخ
اوکی گلم....افرین...واقعا وبلاگت قشنگه...
مامانـ خانوم
4 مهر 95 20:48
سلام به مامان گلی پارسا.. ببخشید میشهبدونم چرا از پسر خوشکلتون دور شدید؟ منم یه پارسا دارم.البته واس خودش مردی شده سر بزنین ممنون میشم خیلی دلم میخواد بدونم جدایی شما و پارسای مهربون چجوریه؟ احتمالا زلاق درسته؟ عیب ینداره مامان گلم ایالا پارسا جون به زودی به شما میرسه قول میدم براتون دعا کنم مامان سمای گلم
مامان خانوم
9 مهر 95 12:18
میدونم سما جونم... می دونم جچقدر سخته..الان نظرت رو دیدم..عیبی نداره عزیزم وقتی که پارسایی بزرگ شد احتمالش زیاد میشه بیاید پیشت... برای یه مادر سخت ترین چیز دنیا جدایی از فرزندشه... سمای عزیزم... همیشه دعا گوی شما و پارسایی هستم... می دونم سخته..خیلی سخت..ولی خدا رو شکر حالت خوبتر شده.... فقط صبر داشته باش عزیز ترینم.
مامان سما
پاسخ
واقعا سخته.....ولی خدا بود این همه مدت پشت من مونده و صبر رو بهم داد..... از خدام فقط ممنونم ک کمکم میکنه بتونم اروم باشم.....ازشما هم ممنونم عزیزم.....با دلداریای قشنگت...
مامان خانوم
9 مهر 95 12:19
وای وای چه چشمای خوشکلی هم داره.... مامانی حتما وقتی پسرت بزرگ شد این وب رو بهش بده از هر طریقی که شده...
مامان سما
پاسخ
ممنونم ازت عزیزم... اره ان شالله حتما بهش میدم....