پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
😊ساخت وبلاگ پسرم☺😊ساخت وبلاگ پسرم☺، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

😘درددل برای پسرم پارســـــا😘

خدایا معجزه کن...

1395/7/30 18:34
نویسنده : مامان سما
1,371 بازدید
اشتراک گذاری

خسته ام خدای بزرگم.....

خدایااااااا...چشمهایم را می گشایم دیواریست به بلندای ناامیدی....

درخودمیپیچمو بغض میکنم.....مثل درختی شدم که تبر بر شاخسارش فرو می آوردند....و نفس در ریشه هایش تنگ میشود....

خدایاااااااا دستت رو بر شانه های خسته ام قرار بده....

ای خدای بزرگم....تویی که به کوه فرمان ایستادن دادی....و ب رود فرمان رفتن....!

ب پرنده ها فرمان پرواز....و به ستارگان فرمان درخشیدن.....

به منم بیاموز ایستادن و مقاومت در برابر سختی ها......

تا شاخسار شکسته ام جوانه های امید بشکفد... پریسا دنیای شکلک ها   www.sheklakveblag.blogfa.com/

ای خدای بزرگم...من درمانده و تشنه محبت توام....درمانده نگاه و لطف تو....

صدایم کن...نگاهم کن ..فراموشم نکن....امیدمو ..صبرمو دوچندان کن تا همه دردهایم از خاطرم رها شوند....

خدایااااا....خودت میدونی تو لحظه های خوش...تو لحظه های ناخوشم ...پسرم را دعا میکنم و یاد و  مثل همیشه تا دلم تنگش شود دووم نمیارم تا گریه نکنم و باتو درددل نکنم آروم نمیشم.....

خدایااااا....خیلی وقته معجزه نشده....ن عکسی...نه خبری...هیچی از پسرم ب من نرسیده....

خدایااااااااا صبرم بده تا معجزه هات از پسر برام آشکار شوند.....

خدایاااااااا...امروز فقط و فقط دارم تو رو صدا میزنم.... کمکم کن....

هوای سردم دیگه اومده.....تو مراقب کوچولوم باش یه وقت سرما نخوره...و سلامت باشه.... خداااااایا خواهش میکنم مراقبش باش....

به امید معجزه هات خدای خوبم....

پسندها (8)

نظرات (8)

عاطفه
1 آبان 95 11:18
سلام خواهری جونی...ان شاالله دیگه عکسش نرسه به دستت بلکه خودش بیادپیشت
الهه
1 آبان 95 16:59
سلام اجی خوبی غصه نخور اجی انتظار بلاخره تموم میشه اجی پسرتم بهت برمیگردونن جی
مامان آرشیدا
1 آبان 95 18:42
سلام عزیزم انشاالله که همیشه تن پسرت سالم باشه
مامان آرشیدا
1 آبان 95 18:52
راستی ما باهم، هم سنیم منم 23 سالمه و مهرماهی هستم
مامان سما
پاسخ
چه جالب... و چ خوب که هم سنیم.. میتونیم بیشتر همو درک کنیم عزیزم....
مامان آرشیدا
1 آبان 95 20:13
راستی عزیزم تولدت مبارک باشه ایشالا 120 ساله بشی همراه گل پسرت
مامان سما
پاسخ
ممنونم مهربون....عزیزی.
مامان پری
4 آبان 95 12:13
سلام عزیزم خوبی؟ ببخش که چند وقته نبودم منم خوبم اینجا هوا سرد شده و داره برف میباره.
مامان سما
پاسخ
اینجاهم هوا خنک شده... ولی نه زیادی. خوشبحالتون. عاشق برفم
Fariba
5 آبان 95 15:28
سلام عزیزم من همه مطالبتو خوندم خیلی گریه کردم ولی اگه من جای تو بودم میرفتم در خونه اشونو اینقد میزدم تا باز کنن وبعدش بچه مو بغل میکردم و نمیزاشتم کسی دیگه ازم دورش کنه الان پسرت بهترین لحظاتو میتونه واسه خودش و تو بسازه حیف نیس که نمیتونی بغلش کنی و عطر وجودشو حس کنی کی توی این دنیا میتونه یه مادرو از بچه اش جدا کنه آخه تا کی میخوای صبر کنی مگه ما چقدر تو این دنیا فرصت داریم به نظر من برو هرجورشده بچه اتو بغل کن بزار بگن دیوونه اس دیوونه بچه اشه کی توی این دنیا از اون مهمتره اون پاره تنته خون تو توی رگاشه چرا باید منتظر یه عکس ازش بمونی اون الان بهت نیاز داره
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم... ممنونم از همدردیتون.... ولی من توضیح دادم . اینقده تو نظرات قبلی نوشتم که چرا نمیشه.... اونا نمیزارن ببینمش... اونا یه دونه عکسشو نمیزارن . خودشو ک اصلا. دوس دارن حسرتش تو دلم بمونه... مگر اینکه مدرسه بره دیگه تو اون خونه نباشه من قایمکی برم ببینمش... راهی نیس. اگه بود اقدام میکردم. هیچی تو دستم نیس.
Fariba
7 آبان 95 21:43
عزیزم میدونم چه حسی داری میدونم چقد سخته نمیدونم این آدما چه فکری میکنن که یه مادرو از بچه دور کردن خدایا خودت به این خوبی آدمات به کی رفتن ایشالا که تا اون موقع خدا بهت صبر بده تا یروزی بتونی بچه اتو بغل کنی
مامان سما
پاسخ
امروزم همون حس تلخ زندگیم برام زنده شد... لعنت ب بعضی خاطره ها که فقط ادمو زجر میدن.....ممنونم ازت عزیزم که با دعاهات باعث دلگرمی میشی...