خدایا معجزه کن...
خسته ام خدای بزرگم.....
خدایااااااا...چشمهایم را می گشایم دیواریست به بلندای ناامیدی....
درخودمیپیچمو بغض میکنم.....مثل درختی شدم که تبر بر شاخسارش فرو می آوردند....و نفس در ریشه هایش تنگ میشود....
خدایاااااااا دستت رو بر شانه های خسته ام قرار بده....
ای خدای بزرگم....تویی که به کوه فرمان ایستادن دادی....و ب رود فرمان رفتن....!
ب پرنده ها فرمان پرواز....و به ستارگان فرمان درخشیدن.....
به منم بیاموز ایستادن و مقاومت در برابر سختی ها......
تا شاخسار شکسته ام جوانه های امید بشکفد...
ای خدای بزرگم...من درمانده و تشنه محبت توام....درمانده نگاه و لطف تو....
صدایم کن...نگاهم کن ..فراموشم نکن....امیدمو ..صبرمو دوچندان کن تا همه دردهایم از خاطرم رها شوند....
خدایااااا....خودت میدونی تو لحظه های خوش...تو لحظه های ناخوشم ...پسرم را دعا میکنم و یاد و مثل همیشه تا دلم تنگش شود دووم نمیارم تا گریه نکنم و باتو درددل نکنم آروم نمیشم.....
خدایااااا....خیلی وقته معجزه نشده....ن عکسی...نه خبری...هیچی از پسرم ب من نرسیده....
خدایااااااااا صبرم بده تا معجزه هات از پسر برام آشکار شوند.....
خدایاااااااا...امروز فقط و فقط دارم تو رو صدا میزنم.... کمکم کن....
هوای سردم دیگه اومده.....تو مراقب کوچولوم باش یه وقت سرما نخوره...و سلامت باشه.... خداااااایا خواهش میکنم مراقبش باش....
به امید معجزه هات خدای خوبم....