پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
😊ساخت وبلاگ پسرم☺😊ساخت وبلاگ پسرم☺، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

😘درددل برای پسرم پارســـــا😘

چقد امروز دلم گرفته.....

1395/7/16 17:15
نویسنده : مامان سما
2,569 بازدید
اشتراک گذاری

چقد امروز دلم گرفته.....

امروز همه عکسای بچه هاشونو با "سربند یاحسین و لباسای سبز ب تن" گذاشتن

پروفایلشون....

و من که میبینم یاد اون زمان جداییمون میفتم..گریه

چون دقیقا همون روزش من خونه بابام بودم و برات یه" دست لباس که روش علی اصغرنوشته بود خریدم"....اما عصر

همون روز پدرت اومد و تورو ازم گرف برای همیشه .....

" تلخ ترین روز زندگیم 7 آبان 93 "

ای خداااااااا... این لباسا همش منو یادتـــو میندازه....محرم منو یادتـــــو میندازه پســرم..

خداااااجون..چطور بگم دلم گرفته.....هی میگم آرومم اما بخدا درونم غوغاست....دوسال

گذشته اما بعضی خاطرات عین واقعیت جلوم ظاهر میشن و زجرم میدن......

وقتی حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشم..نمیدانم از کجا و چگونه شروع کنم...ناتوان

میشوم...مثل انشایی که قادر ب پایان رساندنش نباشیم.....

نمیدانم روزگار با من چه بازی میکند....گرگم به هوا..یا قایم باشک.....اما در دوحالت برنده

اوست....

توکه نیستی همه چیز طعم زهر میدهد...کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟کجایی مهربونم؟

این روزها حس میکنم کمرم زیر بار این همه مشکل و بلا خم شده....

خداااااااااا به ظرفیتم نگاه نکردی؟!نمیتونم خم راست کنم زیر بار این همه مشکل و فکر

درگیرم....

خدااااایا....من آدم این همه امتحانت نبودم.....

دلم گرفته...کجایی خدا..شونتو میخوام...دارم له میشم...نمیدونم چم شده...خداا آرومم

کن..خودت میدونی جز تو کسیو ندارم...دلم هوای تازه میخواد...دلم یه نفس راحت

میخواد...اینقده دلم گرفته ..که انگاری یه چیزی تو دلم سنگینی میکنه... احساس میکنم

دارم خفه میشم.....

نمیدونم تا حالا کسی اینجوری شده یانه... ولی من امروز بدجوری بی حالم....دستم ب

هیچ کاری نمیره...یه احساس غریبی دارم...احساس میکنم تموم فرصتهای زندگیم از دستم

داره میره . هرگز پســــــــــــرمو نمیبینم....

خداااااا آرومم کن...آرومم کن ..چم شده..خدااا.....

.یعنی من اینقده حسودم که با دیدن لباس بچه های دیگران دل خودم به لرزه افتاد....نه

خدا...حسود نیستم...فقط یادآورشده برام همون روز تلخ جدایی منو پسرم.....

تنهایی یعنی همین حس و حال و دلشوره ها....گریه

تنهایی یعنی چشم به هیچی دوختن...گریه

تنهایی یعنی بدون عزیزت داری ادامه میدی..گریه

تنهایی یعنی انتظار و انتظار...گریه

تنهایی یعنی نوشتن این متن ها روی این صفحه مانیتور و نداشتن تــــــــو برای اروم

شدنم....گریه

تنهایی یعنی نگاه های انتظارم رو به عقربه های ساعت....گریه

تنهایی یعنی با بچت جوونیتو پیر نکنی ....گریه

پـســــــــــــــرم...!

بگو بدانم "رفـــتنت با پیــــــری مـــــــن بــــــــرادرند....؟!"

 

پسندها (8)

نظرات (15)

مامان سمیرا
17 مهر 95 1:56
نمیدونم واقعا چی بگم . بگم گریه نکن... بگم غصه نخور.. واقعا من که خودم یه لحظه نمی تونم بدونه پسرم باشم چی میتونم به تو بگم؟؟ فقط می گم اگه گریه کردی خودتو خالی کردی حداقل به خودت فشار نیار . یکم به خودت آرامش بده وقتی پارسا بیاد مادر مریض نمی خواد عزیزم پارسا حتما میاد پیشت مطمئنم اما فقط دعا می کنم زودتررر
مامان سما
پاسخ
عزیزدلم ممنونم ازت که منو میفهمی....میدونم نمیدونی چیکار کنی که ارومم کنی .چون خودمم نمیتونم گاهی اوقات خودمو اروم کنم.مخصوصا تو این روزای محرم........ اما همینکه برام دعا میکنی خودش قوت قلبه.. و خیالم خوش میشه که پسرم بخاطر دعای دوستان زودتر بهم برمیگرده.......
عاطفه
17 مهر 95 13:18
سلام خواهرگلم خوبی؟ممنون ان شاالله توهم آینده خوبی داشته باشی ازاین به بعد...خواهرجون کربلافعلامعلوم نیست ولی حرفشوزدیم ازدیروز وای فای بازقطع شده بودامروزاومد ازدیروزم حالم بیش ازحد بد شده هم سرماخوردم گلوم میسوزه وهمم پریودشدم ینی اونقدرشدیددردمیکرددستام میلرزیداز شدت ضعف نمیتونستم غذاهم بخورم معده ام هم ازیه طرف دردمیکردخلاصه عرض یه روزاون همه سختی خخخ البته سرماخوردگیم شدیدنیست وساده هست وسالی یه بارمیگیرم وتمام مامانم میگه وقتی سرمامیخوری ینی گناه کردی حتماداشتم تاوان گناه هامومیدادم ولی اشکال نداره این دردهادربرابردردجهنم هیچین خداروشکرکه تاوانم رو تواین دنیامیدم...الان ازدیروزتواین فکرم که برا رفتن کربلابرنامه بچینم اخه اگه بیفته توروزهای پریودبودنم عمرابتونم برم براهمین فعلامعلوم نیست نه برامن نه برابابام...ان شاالله هرچی خیرهراستی آپدیت میکنم بیابسر
مامان سما
پاسخ
وای قربونت ایشالله خوب بشی.....ایشالله میری کربلا هم عزیزم.....
عاطفه
17 مهر 95 13:26
خیالت تخت فراموش نمیکنم رفیق نیمه راه ک نیستم...
عاطفه
17 مهر 95 13:56
راستی خواهرعکسی که فرستادی بازنمیکنه دوباره آپلودش کن بفرست ولینک مستقیمش رو برام ارسال کن
عاطفه
17 مهر 95 13:58
یاهم لازم نیست از اون ادرسی کخ بهت دادم آپلودکنی میتونی ازهمین نی نی وبلاگم آپلودکنی ازاونجاادرسشوبرام بفرستی ...الان اگه اینم نمیدونی چطوربفرستی بهت میگم بعداینکه اپلودش کردی مثل بقیه عکسایی ک گذاشتی وبت برو توگزینه دوم که اونجااندازه عکسهارودرست میکنی اونجانوشته ادرس لینک ازاونجاکپی کن بفرست
مامان سما
پاسخ
مرسی گلم...اینو دیگ خوب بلدم..باشه دوباره میفرستمش....عزیزمی
الهه
17 مهر 95 17:11
سلام اجی خوبی نمیدونم چی بگم اجی ان شاءالله پسرت برمیگرده اجی صبور باش و توکلت به خدا باشه برمیگرده
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم....شکر....خوبم..ممنونم..... چشم سعی میکنم خودمو کنترل کنم....هرچند دست خودم نی گاهی اوقات....
عاطفه
17 مهر 95 18:02
وای خواهری خیلی خوشحال شدم بابت اون اتفاااااااااااااااق ان شاالله همیشه خوشحال باشی... دل به دل راه دارع
مامان سما
پاسخ
قربونت گلم... عاطی نمیدونم چرا میخوام بیام برات نظر بذارم کد نمیاد برام که وارد کنم و ارسال کنم نظرمو برات
عاطفه
18 مهر 95 11:57
عه؟؟؟؟؟؟یه باردیگه امتحان کن ببین
عاطفه
18 مهر 95 11:59
کدبعدنوشتن متن میادگلم ینی بعداینکه نوشتی یع جیزی چندثانیه بعدش کدرومیاره مثل نی نی وبلاگ نیست که ازاول اورده
مامان سما
پاسخ
برات نظر گذاشتم..درست شد.
معصومه(دخترخاله ی بابای پریناز)
18 مهر 95 20:06
سلام پرسیدید من چه نسبتی با پریناز دارم. من دخترخاله ی بابای پریناز هستم.مامانم خاله ی بابای پریناز هستند وبه نوعی پریناز نوه ی خالم هستش ومنم ازکوچکی با بابای پریناز خاطرات زیادی دارم.دیگه پریناز رو هم خیلی دوسش دارم و گفتم یک وبلاگ درست کنم براش. انشاالله که پسرتون برمی گرده پیشتون .مطمعن باشید که برمی گرده. غصه نخورید.باغصه خوردن چیزی درست نمیشه ویا بهتره بگم زمان برنمی گرده به گذشته.انشالله که برمی گرده. دعا می کنم .
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم.چقد خوب . ایشالله که سلامت باشه پریناز...... ممنونم از دعا کردنتون. ممنونم از دلداری و همدردیتون. ان شالله ب امید خدا برگرده. ان شالله. بحق این ایام.
مامان خانومـــ مامانـه آدرینا!
18 مهر 95 20:35
سلام مامان سما می دونم اجی مهربونم..خیلی سخته..سخت تر از همه چی تو دنیا نبودن با فزندته... اما بازم خدا رو شکر کن که پارسا کوچولو سالم و سلامته..اجی نازم.. اگه به وب من بیایی و اون پست تاسف رو بخونی بازم خدا و شکر میکنی..که مثل مامان الهام(مامان کیارش و کیانا) از دستش ندادی! اجی نازنینم...فقط به خدا توکل کن... صبر داشته باش ایشالا پارسا رو ببینی...(لینکید)
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم.... ممنونم که منو میفهمین..... اما واقعا خداروشکر که هستش و میدونم روزی خداکمکم میکنه دیدارش نصیبم میشه.... چشم میام سر میزنم. منم شمارو لینک کردم مهربون....
مامان خانوم
19 مهر 95 14:12
سلام سما ی عزیزم. (چه زود خودمونی شدم ها سما!)(در کل میخوام صمیمی باشیم) خیلی خیلی ممنون از نظرایی که برای ادرینایی گذاشتی! و برات ارزو میکنم حتما دیدار گل پسر نسیبت بشه.. راستی سمای گلم.اسم بنده نرگس هستش ز.د زود بهت سر میزنیم!
مامان خانوم
19 مهر 95 14:18
خاله فاطمه
24 مهر 95 21:24
سلام سما خانوم تولدتون مبارک باشه انشالله تولد 120 سالگیتون رو بگیرید و از صمیم قلب ارزو میکنم تا زودتر پسرتون رو بهتون برگردونن خیلی شب عاشورا دعاتون کردم ادرس وبلاگم عوض شد خوشحال میشیم سر بزنید
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم...ممنونم از خوبیات...ممنونم از لطف بزرگت..... انشالله خداهم همیشه پشتیبان زندگیتون باشه.../// چشم سر میزنم...
مامان پری
4 آبان 95 12:16
سلام دوباره عزیزتر از جونم فدات شم میدونم چقدر سخته دوری از فرزند ولی نگران نباش مطمئن باش که خدا پیشته و میبینتت ای جانم ....روزی دستهاشو میگیری تو دستت مطمئن باش.
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزدلم... کجایی؟ خیلی دلم برات تنگ شده.... ممنونم که درک میکنی مث همیشه.....انشالله بازم خدابزرگه