پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
😊ساخت وبلاگ پسرم☺😊ساخت وبلاگ پسرم☺، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

😘درددل برای پسرم پارســـــا😘

دلم گرفته.....بازم چشام بارونیه....

1395/3/8 9:43
نویسنده : مامان سما
2,208 بازدید
اشتراک گذاری

کوچولوی من سلام....قربون اندام کوچولوت بشم.....دلم برات یه ذره شده یه ذره.....دیروز جمعه بود....بدجوردلم گرفته بود.....عین دیوونه ها بودم انگاری......حال خوشی از نظر روحی نداشتم......  همش تو ذهنم به تصویر کشیده میشدی.....و من دیوانه تر از قبل میشدم......وقتی قرار است کنارم تو نباشی.....بگذار زمان روی زمین بند نباشد..... وقتی گذشت زمان میره جلوتر و متوجه میشم تو داری بزرگتر میشی....دیگ اون پارسا کوچولو تصورت نمیکنم....میگم پارسای من بزرگ شده....مرد شده....قدکشیده..... خوشحال میشم....چون میدونم باید بزرگ بشی تا دیدارت نصیبم بشه.....وگرن تا تو دستای اون نفرتهام هستی دیدارت ن تنها نصیبم نمیشه....اگه بشه هم من میمیرم که تو رو تو بغل یکی دیگ ببینم....... دلم خیلی گرفته....دیروز یه چیزی شنیدم که قلبم به دردگرف..که چراخدا سکوت میکنه وکی میخواد جواب منو بده...منی که خودش داره میبینه چقدر درد کشیدمو میکشم....درباره پدرت هست....تودفتر برات مینویسم..شایدیه روز بگی چرا اینجا این موضوعو نوشتی.. ای کاش ...فقط ای کاش زمان بگذره و من فقط اون روزایی که زجر کشیدمو پدرت جاهای دیگه خوشی میکرد...رو تاوان کاراشو به تماشا ببینم.... نیاز به انتقام نیست...فقط منتظر میمانم....آنها که آزارم دادند....سرانجام به خود آسیب میزنند.... و اگر بخت مدد کند ... خداوند اجازه میدهد که تماشاگرشان باشم..... ان شالله......  راستی وجودم ...کوچولوم...دیروز تو حین دل گرفتگی...یه دونه عکس بر وصف دل گرفتگیم گرفتم.              اینم چشای مامانی درحال گریه ...                                                   

 

پسندها (3)

نظرات (5)

آتليه عکاسي
8 خرداد 95 13:47
خيلي مطالب خوبي در سايتتان قرار مي دهيد يک دنيا نشکر
مامان سما
پاسخ
از نظرتون خیلی ممنونم گلم..... مرسی از اینکه پستامو خوندین.....عزیزی...
عاطفه
8 خرداد 95 15:03
میگن وقتی گریه میکنی و خدا جوابت نمیده یعنی اینکه به تمام عالم گفته ساکت بشن وفقط صدای تو که براش بهترینی رو بشنوه...پس امیدتو از دست نده وبه امید اونروز که نوشتی از خودت مواظبت کن وتماشاکن که چطور خدا تاوانشو ازشون خواهدگرفت...راستی یه پست جدید گذاشتم بیا بخون منتظرم که بیای
عاطفه
8 خرداد 95 15:11
البته دوتا آپدیت کردم شاید باخوندنشون توهم مثل من آروم بشی
مامان سما
پاسخ
مرسی عاطفه جونم...چشم..... قربونت برم گلم .....
مامان سمیرا
9 خرداد 95 3:23
عزیزم من یه دوستی دارم که بعد هفت سال زندگی طلاق گرفت از شوهرش. باهم دوست بودن و از دوره نامزدی شوهرش کتکش می زد... چون باباش با ازدواجشون راضی نبود اونم روش نشد بگه و تحمل کرد... خلاصه هرچی ظلم بود به دوستم شد.. دوستم یه سالی که تو دوره ی طلاق و اینا بود با اون وضع روحی درسشو خوند فوق لیسانس گرفت ..کارمند شد .. دوباره ازدواج کرد اما شوهره روز به روز داره وضعش بدتر میشه.. مطمئن باش جواب ظلمایی که دیدی رو می گیری
مامان سما
پاسخ
خیلی بهم روحیه دادی خیلی....قربونت برم..مرسی عزیزدلم.......خیلی روحیه گرفتم......ان شالله که منم ج کتکایی ک خوردمو بقیه زجرای دیگمم خدا بده..یه دنیا..ممنونم از روحیه دادنت گلم.....
مامان آرشیدا
10 خرداد 95 0:20
سلام عزیزم ممنون از دعای خیرت و اینکه به یادمون هستی. سما جون انشاالله خیلی زود به گل پسرت برسی و اون مرد به سزای اعمالش برسه
مامان سما
پاسخ
عزیزدلمی...ان شالله.ان شالله....من ب خدا سپردمش....فقط از خدامیخوام چوب کارای بدشو بخوره..