پسرم.نفسم.دلتنگتم
سلام همه کس....کوچولوی خودم...یه دونه خودم....خوبی؟؟؟ گلم .پسرم دارم حالتو میپرسم...بهم جواب بده.... بگو خوب هستی یانه....... تو رو خدا همیشه خوب باش....
هیچوقت بدنشه حالت ک من میمیرم.... از خدا میخوام کوچکترین اتفاق بدی سراغت نیاد...
همه اش سراغ من بیان.......
نفسم ...هواتو کردم....چیکارکنم..بجز خدامو نوشته هام مگ چیزیم هس ک منو اروم کنه..
پسرکوچولوم ..امروز ظهر خوابتو دیدم.... خواب دیدم خیلی بزرگ شده بودی... تپلی بودی..
بغلت کرده بودم...اما وزنت خیلی سنگین بود برام.... ولی اصلا مهم نبود....
فقط بوست میکردم..... اون آدمای لعنتی اطرافتم هی میگفتن نمیشناست بابا... نمیاد بغلت.. ولش کن .الان گریه میکنه.... ولی من حسودیم میشد... بغلت میکردم .بوست میکردم . دلم میخواس منو ب عنوان مادر بشناسی ن کسی دیگ ای رو ....
پسرم چقد ارزو داشتم یبار اززبونت بشنوم منو صدامیکنی... مامان.....
ولی همش شده خیال...رویا....
تشنه مامانی گفتنتم......تشنه اینم صدام کنی ماما...منم با جون دل ...بگم جون ماما...
اووووووووووف....خدایا....چرا ..چرا هدیه ای ک دادیو پس گرفتی.... خدایا کمکم کن صبرم همیشه لبریز نشه.....دق میکنم خدا....خودتم میدونی دق میکنم ک این همه صبرو بهم عطا
کردی..... پس ازت خواهش میکنم روز ب روز بهم صبر بیشتری ببخش...
نذار کم بیارم....نذار بشکنم....
پسرم..پارسام...وروجکم.....درسته دوری ازم..اما همیشه کنارمی...
چون ذهنم.قلبم.نفسم.دعاهام کنارتن.......بیادتن......
یکی یه دونم....دوستت دارم...تازندم برای دیدنت لحظه شماری میکنم....
خدایا ...مراقب چشاش..معصومیتاش..باش .....مراقبش باش خداجونم.... فقط ب تو سپردمش....