خدایا پناهش باش
خدایاااااااااااا
پسرم ...معصوم و کوچولویم کنارم نیست...
ای خدای خوبم ... ای کاش میشد پسرم کنارم باشه....ای کاش میشد منم یه روز .فقط یه روز مثل تو خدامیشدمو از اون بالانظاره گر....فقط و فقط پسرمو نظاره میکردم که در چه حالیه و اوقاتش چجور میگذره.....
خدااااااااجونم میدونم تو درد دادی و درمان ... میدونم سختی دادی و آسودگی.... ای خدا فقط گاهی اوقات مثل بیماری که ب مراقبتهای ویژه نیاز داره...منم حال اون اون بیمارهارو دارم...گاهی اوقات به نگاه ویژت نیاز دارررم..
بعضی وقتا با خودم فکر مکنم یعنی الان دوسالش شده و من نمیتونم ببینمش...یعنی نمیتونم بفهمم به کی رفته...نمیتونم ببینم رفتارش چه جوره....ناز و ادا داره یانه.....
یعنی دیگه لبخندای قشنگشو نمیبینم؟
گریه های تلخش که جگرمو آب میکرد رو چی؟اونم نمیبینم؟؟؟!!!!
یعنی دیگه دستاش نمیان تو دستم که مثل هر مامان و فرزند دیگه..دست تو دست باهم بریم بیرون..؟؟!!
خدایاااااا....چقدر خواسته های قشنگ تو دلم بود که هیچ برهیچ شدن....
ولی واقعا تنهاکسم بودی خدا که حس آرامی وصبوری رو بهم بخشیدی...تامن بتونم بسازم...!!!
خداجوونم .... همیشه نگاه قشنگتو به پسرم داشته باش.....اگه قرار بر اینه که خدای ناکرده مشکلی براش پیش بیاد منو پیش مرگ پسرم کن....