خداجونم شکرت ک بهم کمک کردی...شکرت...
هرروز بیشتراز دیروز..بیشتر از روزای قبل,میفهمم چه دردی دارد " مادر" شدن....... این حس مادرانه,هیچ منطق و زبانی حالیش نمیشود...وقتی طغیان میکند دیگر هیچ چیز نمیتواند آرامم کند.. هیچ قدرتی یارای مقابله با حسم رو ندارد..هیچ دارویی بجز وجود " پسرم " تسکین دردهایم نمیشه... امشب ,مث بقیه شبا " نفسم , پسرم " رو در بر ندارم... اما * عکسای جدید ترش " رو ب لطف خدا در بردارم... 🙏 خدایا.... بازهم شکرت که کمکم کردی از پسرم " عکس جدیدتر بدست بیارم... خدایا... شکرت که صدامو میشنوی و من قدر نمیدونم... شکرت که تنهام نمیذاری... 😚 یه زمان هایی هست که دلم نمیخواد عقربه های ساعت حرکت کنند... نمیخواهم روزها ب سرعت بگذرند...و دلم میخواد زمان متوقف شود... این بود ' حال روزای من .وقتی کنارتو بودم پسرمعصومم' .... اما این روزا دوس دارم ' زمان ' بگذره... و از تو خبر جدیدتر داشته باشم...و بزرگ و بزرگ تر بشی و تو سراغ منو بگیری و بیای پیشم.... یا من بدون دغدغه بیام سر راهت .... اما الانا نمیشه.. چون تو دست اونایی. نمیذارن... با هردلیلی که قانون برا من گذاشت بازم نمیذارن بیای پیشم... و منم نمیتونم فقط بیام یه دیدار یواشکی کنم و تو بغل اونا ببینمت... اما حداقلش میتونم برا بدست اوردن عکسات تلاش کنم... و اگه عکسات نصیبم شدن و چهره ماهتو دیدم . خودمم و خدام... هر چقد گریه کنم راحت ترم تا اینکه بغل اونا ببینمت.... اوموقع گریم نمیگیره. اوموقع نابود میشم.. نابوووود...... 😢 پسرم...نفسم..کوچولوم... ای کاش میفهمیدی که چقدر دوست دارم... // از خدای بزرگ و مهربونم .. ک تو این مدت زیاد کمکم کرد و بهم صبر و تحمل داد ,میخوام که در لحظه لحظه های زندگیت پسرم. راه درست رو بهت نشون بده..// الهی آمین
قربون زبون خوشکلت برم ک درش آوردی..👆
فدای وجودت بشم همه وجودم...چقدر ناز خوابیدی خداااا..... عکس چن تا دیگ هم دارم... ولی اونارو تو پستای دیگم میزارم.. * خدایا ممنونتم.... خدایا شکرت...* خیلی دوست دارم پارسای مادر*