پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره
😊ساخت وبلاگ پسرم☺😊ساخت وبلاگ پسرم☺، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

😘درددل برای پسرم پارســـــا😘

قربون تک تک نفسات برم کوچولوم....

1395/5/11 1:20
نویسنده : مامان سما
840 بازدید
اشتراک گذاری

غمگین ترین "درد" .... "مرگ" نیست... دلبستگی به کسیست که بدانی هست ... اما  "اجازه ی" بودن در کنارش را نداری.... 😢                                             دلم برات تنگ شده پسرم... دلخوشی ها کم نیستند... آدمهای دور و برم هم کم نیستند... اما فقط می آیند .لبخندی روی لبم می نشانند و میروند..ولی "دلتنگی" عجیبی همیشه و همه جا همراه من است..آن هم دلتنگی برای "تو" ..... 😢                                              نمیدانم روزهایت چطور میگذرند..نمیدانم تواین هوای سوزناک چجور ب سرمیبری.... نمیدانم...  ای کاش بودی... هیچکس جز تو نمیتونه نجاتم بده...کاش بودی..من قدم ب قدم فدایت میشدم...                  آنهایی که کمتر منو میشناسند بهم میگن .. خوشبحالت چه روحیه ای داری ... اما آنهایی که بهتر میشناسند .. میگویند : نفسهایت غبار دارد... چشمهایت تار است... از کجا بگویم برایشان...برای آنهایی  که هیچوقت حقیقت دلم رو نفهمیدند چگونه بگویم .. از لبخندهایی که شادم نمیکنند..یا از گریه هایی که گاهی اوقات سبکم نمیکنند... از این ها بگویم یا از دردهای دیگرم.... دردمن نبودتوست... درمان منم بودن توست... همیشه میسازم و میسوزم... اما بازهم ته درونم تا ابد تلخی نبودنت رو ب رخم میکشد..." پسرم "مراقب نفسهات باش...چون من چشم انتظار همین نفسهام که روزی تو آغوشم حسشون کنم... 😚  خدایا ب تموم چیزایی که دادی و گرفتی شکر.... ناشکری نمیکنم...چون تو خدایی و من بندت... تو بهتر میدونی. تو دانایی و من نادان...فقط تنهامون نذار... مراقب کوچولوم باش خدا....  الهی آمین🌼

پسندها (6)

نظرات (6)

محجوب بانو
11 مرداد 95 10:15
عاطفه
11 مرداد 95 22:51
سلام خواهری خوبی/؟؟چه خبرا؟؟؟نوشته هات قشنگ بودن...ولی ایناروننوشتی که بیایم لایک کنیم یا...ایناروباتمام وجودمینویسی برای یدونت...نمیدونم چه حسیه ولی میتونم درکت کنم که چقدر شختی میکشی!...چه زیباگفتی غصه نخور قصه نویس ما خداست...قصه نویس ما خداست...چقدر خوبه ایمان داشتن به خدا کاش خدا هیچوقت بعد هدایت کردنمون سخت نگیره...کاش هیچوقت ایمانمونو از دست ندیم نسبت بهش///خدامیگه ای فرزندان آدم همه چیزرا برای توافریدم وتو را برای خودم!چقدرمهربونه خدا...میگه خدایا توکه این همه خوبی بنده هات به کی رفتن؟!راستش فقط خدارو داشتن حس فقیری نیست چون همه به خدا نیازمندن حتی اگه بهترین باشه...ولی نمیدونم چرا فقط تو غم ها بیشتر تحویلش میگیریم براهمینه که خدا غم رو آفریده تا یادش کنیم چون اکه همیشه شادبودیم خدا کی بود؟تادیروز کل دنیا تو کف دستم بود ولی خدا کی بود؟؟الان میفهمم ینی چی!خداروشکرمیکنم که این همه غم میده تا یادش کنم...چقدر بد هست که بنده بدی باشی اخر عاقبتت بشه جهنم چقدر ذلیل میشی پیش فرشته ها که مقامشون از ما کمتره...پیش خدا شرمنده که مقامش از مابالاتره...پیش اماماکه نسبت به اعمالمون آگاهه...نمیدونم چرا به این چیزا حساسیت پیداکردم یه جورایی میترسم از اون دنیا نمیدونم چرا من اینطوری میشم نمیتونم خودمو به بیخیالی بزنم تحت هر شرایطی اینم لطف خداست...اره دیگه نباید به این دنیا دل بست وخودمونو غرقش کنیم خیلی از این میترسم...راستش هنوز راه درست زندگی کردن رو نفهمیدم انگار اول راهم که فقط تونستم خدارو بشناسم نه بیشتر نمیدونم زندگیم چطور خواهم شناخت......ان شاالله تو هم به پسرت برسی خواهرجونم
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم.. اصلا من وبلاگ نساختم برا لایک. اگ کسی نطر نذاره یا لایک نده برام اصلا مهم نیس. مهم دلنوشته های خودمن ک دوس دارم ته دلم خالی بشه و ته دلمو عمقی برا پسرم اینجا بنویسم.../ گلم زیاد تو فکر نرو. همینکه میدونی خدا غم میده برا اینکه یادش کنیم .یعنی اینکه بازم ب غم های داشتت خداتو شاکری... زیاد حساس نباش. همینکه تو کارات خداتو درنظر میگیری . و همل کنی کافیه . از اون دنیا هم نترس. خدا ارحم الراحمین... مگ فقط خدا برای این دنیامون شده ارحم الراحمین... برا اون دنیامونم هنوز الرحمم الراحمین بودنشو داره. پس وقتی خدا مهربونه و ستایشش کنی زیاد ترس نداشته باش و حساس نشو...
مامان پری
12 مرداد 95 11:23
سلام گلم خوبی؟ زیباترین عکس ها در اتاق های تاریک ظاهر می ‏شوند؛ پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی، بدان که خدا می‏ خواهد تصویری زیبا از تو بسازد.
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم.توخوبی ؟ سلامتی؟ ممنونم ازت بخاطر پیام خیلی خیلی قشنگت...
مامانی گیتا جون
12 مرداد 95 12:26
خدا پشت و پناه جفتتون ان شاا...
مامان سما
پاسخ
مرسی عزیزدلم...
نرگس
12 مرداد 95 20:57
سلام خوبی سما جوون آپ کردم سر بزن
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم..چشم حتما
امیرحسین
13 مرداد 95 14:16
سلام خاله جون قصه نخور مگه شما نگفتی قصه نویس ما خداست
مامان سما
پاسخ
سلام عزیزم...غصه هم جای خود دارد....ولی خب تاخداهست واقعا صبورتر میشیم برابر باغصه هامون...