پارساپارسا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 30 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
😊ساخت وبلاگ پسرم☺😊ساخت وبلاگ پسرم☺، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

😘درددل برای پسرم پارســـــا😘

خدایا خودت نگاهمون کن🙏

سلام نی نی کوچولوی مامانی...امروز هواش خیلی قشنگه...اینقده قشنگ که نمیدونم دلم چجوری شده.....اخه آرزوم بود الان کنارم بودی و میبردمت بیرون....ولی نیستی و دلم گرفتس..... کاش میشد واسه یه لحظه .فقط یه لحظه خدا بودن رو تجربه میکردم...تا میتونستم از اون بالا نگاهت میکردمو ازحال و روزت باخبرمیشدم....😢😢😢😢😢😢     خدایاااااا... حالم خوب نیس ...دروغ میگویم که خوبم..باورنکنید...فقط ادای کوه بودن رو درمی آورم...اما پراز ترکم...هرلحظه امکان دارد..فرو بریزم....   ...
24 فروردين 1395

قربون خوشکلیات برم..و شیرخوردنت...

کاش بودی...ای کاش بودی...و میدیدی ک چطورثانیه های بی توبودنم دقیقه میشوند...ای کاش بودی و چشمامومیدیدی که چطوراز ته دل فریادت میزنن....ای کاش بودی و میدیدی که چطوربی قرار توام...بیقرارم...بیقرار تو که واژه انتظار رابرایم همیشگی کردی...! وخسته ام...خسته ام از همیشه...همیشه ای که تو رو تو اون نخواهم داشت...💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘                خسته ام...خسته ام از تظاهر ب ایستادگی....از پنهان کردن زخم هایم....زور که نیست... 😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢                  دیگه نمیتونم بخندم‌......وبا لبخندی مسخره وانمود کنم که همه چیز رو ب راه است...... ...
21 فروردين 1395

یادخاطراتت چقد شیرینه پسرم

سلام زندگیم...خیلی وقته نبودم...میدونم...آخه مهمان زیادداشتیم....و مشکل داشتم....نشدبیام باهات حرف بزنم....زندگیم خودت ببخش....اگ نیستم  و نبودم خودت ببخش.. همه امیدم ازصمیم قلبم دوست دارم.....اونروز یه چیزی از یه نفر شنیدم قلبم تکون خورد و یاد خاطرات با تو بودن افتادم... این خاطره خیلی برامن شیرین بود...چون کار تو شیرین و عجیب بود برام همه کسم... تقریبا نزدیکای یماهت بود...شاید کمتر...دقیق یادم نیس... ولی چشمات زرد بودن... بردمت دکتر همراه بابات... ولی منو بابات باهم حرف نمیزدیم... بخاطر تو.... چون تو رو ب زور آورد دکتر.... آخه بهت گفته بودم که زیاد محل نمیذاشت...توقع داشت خودم تنها تورو ببرم بیمارستان..اما خودش بره بیرون تفریح ...
18 فروردين 1395

دنیای من تاریک است بی تو😳

پارسای من.... دستهایت کجاست...؟کناربزنددلتنگی ام را....!! خیالت همه جا بامن است...دلم گرمای بودنت را میخواهد....نه سردی خیالت را.... پسرم تا لحظه مرگ دلتنگت هستم،،ای کاش بودی...تا همچنان که درخواب تو رو بغل میکردموبوست میکردم...درواقعیت آغوشت مال من بود.... چقدرسخته کلی حرف واسه گفتن داشته باشی،،اما نمیدونی چطوربیانشون کنی....تقریبا دوسال شد...اره....دوسال تنهایی..دوسال دوری...دوسال خستگی..دوسال سختی..دوسال زندگی باخاطرات کودکم...دوسال آرزوی یه لحظه داشتنش... منم بچمو میخوام😢بچه ای ک رفیق تنهاییام بود...شنوای دعاهام و بینای اشکام والتماسام بود... جات اونجا راحته پسرم؟؟ میدونم الان کوچولویی و هیچی نمیدونی و کمبودبی مادری حس نمیکنی......
10 فروردين 1395

ارزومی😍

همه کسم...دلم خیلی گرفته...این روزها بیشترازهمیشه ب عکسات دست میکشم ویه آهی از ته دل از تو گلوم بیرون میارم.... دلم برای روزایی ک بوی تو رو دارن تنگ شده....چند شبه میخوام بیامو بنویسم. کشش ندارم..پریشب اومدی تو خوابم...یه خوابی ک اصلا نمیدونم چی بود و چیشد..فقط انگار اسمت تو خوابم بود..نه تصویرت.. پسرم میای توخوابم که تنهاییامو ب رخم بکشی!؟ ک وقتی بیدارمیشم بازحسرت تنهابودنمو بخورم!؟ قربونت برم عزیزدلم...کاش خوابهایم خواب نبودن.. خدایااااااااا نذار داغون بشم.... امشب خیلی اذیتم...بازم بارون چشام گونه هامو خیس کرده... ای خدا ب فریاد دلم برس.... ب پسرم کمک کن.... دلم میخواس کنارم بود و براش سنگ تموم میذاشتم...همون سنگ تمومی ک تو خیالاتم همی...
7 فروردين 1395

انتظار

گرنیایی تا قیامت انتظارت میکشم... منت عشق ، ازنگاه پر شرابت میکشم... ناز چندین ساله ی چشم خمارت میکشم... تا نفس باقیست،اینجا انتظارت میکشم....😘😙 ...
3 فروردين 1395

عیدت مبارک نفسم😙

همه کسم..نفسم..روز شنبه،یه روز قبل از تحویل سال رفتم خونه عموم اینا..ک سال تحویل رو سرمزار پسرعموهای تازه ازدست رفتم باشیم..دیگ نتونستم بیام تو نی نی وبلاگ و بهت عید رو اینجاهم تبریک بگم..هرچند تو دفترخاطرمون برات تبریک نوشتم.... بهاررسید،وهوا پرشده از * دوستت دارم* هایی که برایت به دست باد سپردم تا بهت برسد...مبادا پنجره دلت بسته باشد....تحویل نمیگیرم سالی را که بدون داشتنت تحویل بشه پسرم...درخت های دلم بی توشکوفه نمیکنند.....پروردگارا...تقدیر پسرم رادرسال نو،به گونه ای بنویس...که درپایان سال،از گذشته خود افسوس نخورد...🙏 مهم نیس که قفلها دست کیست...مهم اینه که کلیدها دست خداست.... پسرم از ته دل دعامیکنم و از خدام میخوام شاه کلید تموم ...
2 فروردين 1395

خدایامراقبش باش😙

پسرم.وجودم..اگ چندوقتیه نیمدم بهت سربزنم مشکلی برام پیش اومد...تو دفترخاطرات نوشتم برات مشکلموگلم...ببخشیدکه نشدبیام اینجاهم...دوستای وبلاگیمم نگران کردم.... دلم برات تنگ شده خیلی زیاد...دیروزرفتم دکتر...بابرادرم...سرراهمون بازارم رفتیم...پسرم.....لباسای بچگونه خیلییییی خوشکل نگاه میکردمو حسرت میخوردم....😡😢 خیلی دلم میخواست توروداشتمو برات لباس میخریدم و تنت میکردم...ک ازدیدنت لذت میبردم.... نفسم بازم خدامو شکرمیکنم تاخداخودش کمکم کنه...نگامون کنه....دستای پرازارزوهامو خالی برنگردونه.....انشالله...پسرگلم  پریروز میخواستم برم تو حیاط خلوت..یهویه مار ازاین کوچولوها دیدم دورپام چرخ میخورد...سریع زدم کشتمش..... همون لحظه بدنم خیلی میلرزید...
27 اسفند 1394